دوبارگی سفر به کشور تاجیکستان

ساخت وبلاگ

 

دوبارگی سفر به کشور تاجیکستان

قسمت نهم 

12.فوریه 2016 جمعه

امروز هوا افتابی است ویواش یواش برف ها در حال اب شدن اما گرمای خورشید انقدر زور ندارد تا حریف سوز سرما ویخبندان شب گذشته شود .کنار پنجره های خانه قندیل بسته وتا الان که ظهر است اب نشده است برای اینکه نهار درست وحسابی بخورم کمی گوشت بار گذاشتم گوشت اینجا مثل گوشت ایران سخت جان است وبه این زودی ها نخواهد پخت حداقل با این اجاق برقی ودیگی که من دارم باید سه چهار ساعتی بپزد برای همین زودتر باز گذاشتم تا هر وقت اماده شد بخورم .

قرار است ساعت سه برای دیدار با اقای یوسفی بروم اتفاق نویسندگان ساعت دو نیم راه افتادم وتا انجا پیاده رفتم اما مثل اینکه زود رفته بودم هنوز یکربع به ساعت سه مانده بود وایشان با کسی جلسه داشتند برگشتم در قسمت انتظار ماندم واین خود سببی شد تا با یک فیلمبردار قدیمی وعکاس اشنا شوم مثل پلنگی خسته در مبل کناری لمید ومن بلافاصله با ایشان احوالپرسی کردم ادم ناراضی اما دلنشین به نظر می رسید از کار وبارش پرسیدم خیلی تلخ گفت هیچ گفت با حقوق 25 دلار در ماه میخواهی چه جوری باشم میگفت 60 سال است فیلمبردار وعکاس بوده البته قبلا در زمان شوروی سابق فیلمبردار بوده والان چند سالی است که خبری نیست وعکاسی میکنم به نظرم داشت ناس میجوید چون راحت صحبت نمیکرد گفتم مگر چند سالت هست گفت 80 سال . به شکل وقیافه اش نمیخورد 80 سالش باشد ( هر چند بعد از کسی دیگر پرسیدم وگفت همین حدود سن دارد )انجا کمی از احوال روزگار وخودش پرسیدم دل خوشی نداشت از گذشته دور بیشتر راضی بود تا اکنون برای ایرانی ها ارزش قابل توجهی قایل بود میگفت ادم های دل وجرات داری در ایران هستند وبرای همین پیشرفت میکنند سالیان زیادی در روسیه زندگی کرده بود .یکی از افرادی که انجا بود میگفت تا حالا چند زن گرفته وطلاق داده است  همینطور که سرگرم صحبت بودیم دو عکس از من گرفت واقعا حرفه ای بود چون نمیشد عکس را منتقل کنه از روی مانیتور دوربینش دوباره عکس خودم را گرفتم . وقت قرار بود ومن اجبارا با ایشان خداحافظی کردم برای روز وروزگار دیگری که شاید دوباره ببینمش ورفتم نزد اقای یوسفی نیم ساعتی نزد ایشان از ادبیات ونوشته واوضاع واحوال حرف زدیم وسر اخر مارا به خانه اشان برای فردا دعوت کردند ومن نیز تشکر کردم واز ایشان خداحافظی کردم .

از ساختمان اتفاق نویسندگان که بیرون امدم  در پیاده رو خیابان چشمم به جوانی افتاد که داشت روزنامه می فروخت از او پرسید هفته نامه نگاه هم دارد گفت داریم  .(هفته نامه نگاه تاجیکستان همان هفته نامه ای بود که سفرنامه مرا در سفر قبلی سال 2015 طی چندین شماره وچندین ماه انرا به چاپ رسانده بود )  . جوان روزنامه فروش که ادم خوبی برای اینکار می امد از من پرسید هفته نامه بدهم یا نه گفتم بله بدهید اما نه این شماره . برای او توضیح دادم که من ارشیو سال گذشته هفته نامه میخواهم  . به او گفتم یافت میشود  گفت ممکن . من شماره هایی که به انها احتیاج داشتم به او دادم شماره اورا گرفتم واسمش را پرسیدم تا اگر پیدا کرد برایم نگه دارد نامش امرالدین بود . هوا خوب بود واز انجا تا منزل که نیم ساعتی راه بود پیاده رفتم .

عکس های روز 12 فوریه 

 عکس هایی که عکاس از من گرفتند وعکسی که من از عکس خودم در دوربین او گرفتم 

 

 عکاس حرفه ای کانون نویسندگان با بیش از 80 سال عمر 

 صبح روز 12 فوریه نزدیک منزل در منطقه دام پیچت 

 

13فوریه 2016 شنبه

امروز صبح خیلی زود  از خواب بیدار شدم حوالی ساعت 7 صبح بود دیدم هوا کاملا ابریست واحتمال میرود باران یا برف بیاید چند دقیقه ای از پنجره هوای زیبای صبحدم را تماشا کردم دوباره مثل کسی که منتظر است رفتم داخل تختخواب ؛ به خودم گفتم احتمال زیاد باران میاد بدون اینکه خوابم ببرد یکساعتی در همین وضعیت بودم  خوابم نمی برد برگشتم اشپزخانه دوستم که معمولا شب ها می اید پیشم نیز از خواب بیدار شد قرار بود برای کارش به جایی برود مثل اینکه دیرش شده بود صبحانه نخورده بیرون رفت .

بساط صبحانه را اماده کردم پنیر ایرانی؛ نان محلی تاجیک ومربا . چایی هم اماده شد. جای همه شما سبز انرا با اشتهای فراوان در این هوای فوق العاده خوب نوش جان کردم . پرنده ها که هر روز به انها از نان مانده میدادم به این کار من عادت کرده بودند مدام کنار پنجره می امدند ومی رفتند وعملا گوشزد میکردند که صبحانه ما یادت نره . دیدم نصف نان هست انرا خرد وتکه تکه کوچک کردم وگذاشتم پشت پنجره .تا ظرف ها را شستم همه انها هجوم اوردند وخوردند .

امروز ساعت 11ونیم قرار بود به منزل نویسنده سرشناس تاجیکستان استاد یونس یوسفی بروم . ساعت 11 از منزل راه افتادم ادرس را قبلا به من داده بود .دو میدان قره بالا و82 را باید می گذشتم وبعد از ان پیاده میشدم .خط  مشروتکه 25 ( به وسایل نقلیه غیر سواری مانند ون که بصورت خطی کار میکنند در تاجیکستان مشروتکه نام دارد ) را از روبروی سوپر مارکت ستاره در خیابان دام پیچت سوار شدم.  این خط مسیر نرخش 2 سامانی است  پول را اول سوار شدن به راننده دادم وبه او گفتم من بعد از میدان 82 پیاده میشم .امروز نیمه تعطیل است وبیشتذر ادارات دولتی وگاها بعضی از مناطق بازار تعطیل یانیمه تعطیل است .مشروتکه  مسافر زیادی نداشت ومرتب در بعضی نقاط زیاد می ایستاد تا شاید مسافری پیدا شود خیابان خلوت بود اما با این وجود توانست 6 نفری مسافر سوار کند .به میدان 82 که رسیدیم راننده گفت 82 اینجاست من هم گفتم رحمت وپیاده شدم .

قرار بود بعد از میدان بروم انطرف خیابان بایستم تا اقای یوسفی بیاید .ساعت 11 ونیم بود ومن براساس وعده سرساعت امده بودم به ایشان زنگ زدم که اینجا هستم وایشان گفتند منتظر بمانید من می ایم . نیم ساعت بعد ایشان امدند خیلی خوشحال شدند انگار که ما سالیان درازی هست همدیگر را می شناسیم ؛ این احساس در هردوی ما چنان بود واین از روابط خوب ونشان از اشتراکات من وایشان بود که مارا اینقدر به هم نزدیک کرده بود ؛ همدیگر را بغل کردیم وپیاده به سمت منزلشان که ان حوالی بود رفتیم . در خیابان جایی ایستادیم نزدیک یک دکه مواد غذایی . فردی انجا بود که اقای یوسفی ما را به همدیگر معرفی کردند ایشان کمال نصرالله شاعر خلقی تاجیکستان بودند. کمی با هم صحبت کردیم ومنتظر ماندیم ؛ مثل اینکه قرار بود فرد دیگری نیز به جمع ما ملحق شود چند دقیقه بعد مردی جاافتاده ومتین به ما نزدیک شد او عبدالرحمن منان رئیس بخش فرهنگی تاجیکستان وشاعر ومنتقد ادبی ومترجم بودند با ایشان کمی احوالپرسی کردیم وراهی منزل استاد شدیم . بین راه با هم به گفتگو نشستیم .

 وقتی به منزل استاد رسیدیم سفره چیده شده مهمانی مرا غافگیر کرد . بر خلاف ما ایرانیها که سفره را بعد از امدن مهمان می چینیم تاجیک ها قبل ار امدن می چینند . سفره ای پر از غذاهای جور واجور تاجیکی  . از کله پاچه تا ماهی تنوری تا نوعی سمبوسه که داخل شکمبه گوسفند درست شده بود تا سالاد ها وسبزی های محلی .پسته کوهی تاجیک کنار پسته ایرانی  وصد البته عرق خوشگوار تاجیک تا این محفل ادبی دوستانه را  در این هوای سرد زمستانی دوچندان گرم کند

با وجودی که در اطاق مبل بود؛  اما صلاح دیدیم که روی تشک وپشتی های محلی بنشینیم هرچند بقول ما ایرانیها بی ادبی بود اما نزد مردم تاجیک پا دراز کردن وراحت بود ن در اینگونه مهمانی ها از چگونه نشتن  مهمتر است  . فضایی بسیار صمیمی که توصیف ان در این کوتاه نوشته نمی گنجد . من کتابی از خودم اورده بودم که به استاد کمال تقدیم کنم وایشان نیز دو جلد از کتابهای شعرشان که به فارسی نوشته شده بود تقدیم من کردند زحمت کلمات تقدیم وهدیه ؛ افتاد گردن استاد منان که هم مترجم هستند وهم خط فارسی را بدرستی مینویسند

از استاد کمال نصرالله خواهش کردم یکی از اشعار کتابش را برای ما بخوانند که ایشان هم قبول زحمت کردند وبرای این خوانش اشاره چخ چخ کردند وبسلامتی هم نوشیدند(چخ چخ به معنای حرف زدن است اما در اینجا به معنای به سلامتی نوشیدن بکار میرود )نوبت به استاد منان رسید که ایشان هم شعری که حکایت اندوهباری برایشان داشته است به زیبایی برایمان خواند؛  اشعاری که در هر سرزمینی وبرای هر سوته دلی اشناست وشعر این رسالت بزرگ خویش را در بیان استاد منان یافته بود .

استاد یوسفی که مرتب در حال پذیرایی بود گاها در بحث وتبادل نظر شرکت میکرد عزیزانی که در این مهمانی صمیمانه حضور داشتند اکثرا شاعران ونویسندگان بزرگ ما را می شناختند ؛ از شاملو وسیاوش کسرایی تا استاد سیروس طاهباز تا شکوری ونیما تا هوشنگ گلشیری .استاد منان حکایتی از امدن سیاوش کسرایی در سال 1990 به تاجیکستان برایمان تعریف کرد که در منزل ایشان به اتفاق پسر اقای کسرایی امده بودند اقای منان ارادت خاصی به زنده یاد سیاوش کسرایی داشتند انها همه بزرگواران ما را بخوبی وگاه بیشتر از ما ایرانی ها می شناختند از طبری ونیما وشاملو گرفته تا اخوان ونادرپور وسیمین بهبهانی ومحمود دولت ابادی وصادق هدایت وبزرگ علوی . واقعیت این است که انسان های بزرگ هر کجا که پای میگذارند اثری نیک از خود به جای میگذارند که فراموش شدنی نیست

ساعت از سه بعد از ظهر گذشته بود استاد منان و استاد کمال کارهای دیگری داشتند ومجلس به انتهای خود نزدیک شده بود هر چند ما دوست داشتیم که بیشتر با هم باشیم  اما مجال نبود واین دور هم نشستن غنیمتی بود . کمال نصرالله حرف جالبی زدند گفتند خداحافظی نمی کنیم  دیدار دیگری داشته باشیم وهمه اینرا پذیرفتیم .

از سرکار خانم محبت همسر اقای یوسفی  ودختر ارجمندشان که زحمت زیادی برای تهیه وتدارک این پذیرایی کشیده بودند تشکر کردیم وتا دیدار بعد از خانه ایشان بیرون امدیم. مسیر را با تاکسی به اتفاق استاد منان وکمال تا دام پیچت برگشتیم وانها سر راه پیاده شدند ومن  با کوله باری از خاطرات  خوش به خانه .برگشتم

عکس های روز 13 فوریه 

 استاد عبدالرحمن منان ریس بخش فرهنگی تاجیکستان ونویسنده ومنتقد ادبی ومترجم 

 سمت راست استاد یونس یوسفی معاون کانون نویسندگان تاجیکستان و کمال نصرالله شاعر خلقی تاجیکستان 

 

 

 

 شکمبه گوساله بخار پز شده که با نخ دوخته شده و داخل ان حبوبات وسبزیجات است 

 کشمش وتنقلات و میوه وسبزیهای محلی با پاچه گوساله 

 ماهی تنوری به همراه برنج و الوی خیسانده شده که معمولا قبل از غذا وبین غذا میخورند 

 

 نمونه ای از یک سفره مهمانی مردم تاجیکستان 

 میدان 82 شهر دوشنبه تاجیکستان 

 

 استاد یوسفی وکمال نصرالله نزدیک میدان 82  

.

- - , .
.

ستاره های اوز...
ما را در سایت ستاره های اوز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : جمشید رضایی ewazstar بازدید : 336 تاريخ : سه شنبه 22 تير 1395 ساعت: 16:42