ستاره های اوز

متن مرتبط با «زندگی» در سایت ستاره های اوز نوشته شده است

داستان زندگی خسرو / قسمت چهاردهم

  • / زندگی خسرو . قسمت چهاردهماز مخابرات خیابان کارگر جنوبی که اومدم بیرون به سمت سربالایی حرکت کردم میدون انقلاب شلوغ بود مسیرو طی کردم به سمت بلوار کشاورز تا رسیدم به پارک لاله که ابتدای بلوار کشاورز از سمت کارگر شمالی بود رفتم داخل پارک هوای بسیار خوب بود حدودا یکساعتی داخل پارک قدم زدو و به دو سه موضوع همزمان فکر میکردم, ...ادامه مطلب

  • داستان زندگی خسرو / قسمت هشتم

  •   قسمت هشتم خسرو که رفت من خوابیدم .ساعتای 12 ظهر بود که از خواب پاشدم دست وصورتی شستم واز خونه زدم بیرون رفتم طرفای ساندویچی ارمنی میدون فردوسی میدونستم معمولا خسرو ظهرها می یاد اونجا ولوبیا ونون باگت سفارش میده  دم در ساندویچی منتظرش موندم یکساعتی گذشت اما خسرو نیومد نگرانش شدم رفتم دفتر کارش چند تا از بچه ها اونجا بودند سراغ خسرو گرفتم اونا هم بی اطلاع بودند  نگرانیم بیشتر شد واومدم پائین .  راه به جای دیگری نمی بردم اومدم کنار دکه روزنامه فروشی  از علی پرسیدم گفتم کسی سراغ منو نگرفت گفت نه . یکساعتی اونجا موندم دیدم هیچ خبری نشد دوباره رفتم ساندویچی ارمنی  یه ساندویچ با نون اضافه خوردم وبر گشتم سردکه روزنامه فروشی ؛ تا 5 عصر اونجا نشستم بازم هیچ خبری نشد از اونجا راهی میدون انقلاب شدم توی راه همش به این فکر میکردم که زندگی ادم ها به ظاهر چقدر خوب به نظر می رسه ولی همین ادم ها که روزانه از کنارت میگذرند میتونه کلی مشکلات ریز ودرشت داشته باشند که هیچ کدام از ما با ذره ای از انها اشنا ن, ...ادامه مطلب

  • داستان زندگی خسرو /قسمت سوم

  •  .    قسمت سوم        قبل از اینکه برم مسافرخونه رفتم میدان توپخونه یک شامی چیزی بخورم؛ سمت مخابرات یک زیر گذر داشت که ساندویچی بود . مثل دخمه بود اخرای شب بود فکر نمی کردم باز باشد اما باز بود. رفتم گفتم چی دارید گفت ساندویچ تخم مرغ وهمبر وماکارونی  گفتم ماکارونی  . یک بشقاب ماکارونی با یک نان داد همانجا خوردم ورفتم مسافرخونه گرفتم خوابیدم ؛ نمی دانم چه ساعتی بود که با دل درد شدیدی از خواب پا شدم چند دقیقه نگذشت حالت تهوع  پیدا کردم فکر کردم معده ام ناراحتی پیدا کرده اما چندی نگذشت که سرازیر پله شدم ورفتم دستشویی طی دو سه ساعتی  ده بار رفتم ؛ دیدم بازم حالم داره بدتر میشه رفتم به کارگر مسافرخانه ای گفتم دوایی دارویی چیزی نداری گفت نه گفتم چکار کنم گفت برو بیمارستان . .بیمارستان سینا نزدیکای پارک شهر بود که کمی با میدان توپخونه فاصله داشت برای ادمی که بیمار باشه ودر این وضعیت بد خیلی راه بود وبرای یک ادم سالم راه درازی نبود.  گفتم با ماشین میرم اما هر چه ایستادم حتی یک تاکسی هم پیدا نشد با زحمت وپیاده خودمو رساندم بیمارستان رفتم قسمت اورژانس گفتند دراز بکش .چند تایی سوال کردند  اونا گفتند مسمومیت غذایی پیدا کردی  فورا فهمیدم همان ماکارونی کار دستم داده گفت تا میتونی اب بخور واین دواها هم بگیر گفتم اینجا داروخونه نداره گفت قسمت اورژانس نداره الان دیروقته بهتره بری میدان بهارستان؛ دا, ...ادامه مطلب

  • رونمایی محتوایی از کتاب «زندگی شاکرانه» شامگاه ۲۹ آذر

  • رونمایی محتوایی از کتاب «زندگی شاکرانه» شامگاه ۲۹ آذرهمایش شاکرانه به منظور رونمایی محتوایی از کتاب«زندگی شاکرانه» نوشته مجید حلاجی نویسنده اوزی، شامگاه ۲۹ آذر در سالن بیمارستان امیدوار اوز بž, ...ادامه مطلب

  • زندگینامه محمد رفیع ضیایی

  •  هنرمندانی هستند که بدون تبلیغات بدون مطرح شدن در اذهان عمومی مهم میشوند ارزشمند میشوند و کار وفعالیتشان در اذهان مردم ماندگار میشود . محمد رفیع ضیایی را با شروع انقلاب شناختم مردی خونگرم وجدی وهنرمندی قابل با او که بعنوان کارگردان بود در نمایشنامه مادر ماکسیم گورکی به اتفاق دانش اموزان دبیرستان بهروزیان کار کردیم او هم کارگردان بود هم منشی صحنه و هم گریمور و کارهایش نمود یک هنرمند قابل را داشت .نمونه کارهای کاریکاتورش در شماره های اوز نوین مورد توجه قرار گرفت و هم سن وسالهای من و بسیاری فهمیدیم که چه هنرمند بزرگی در میان ماست یادم می اید برای تدارک یک نمایشگاه ضدامپریالیستی که شاملئ حداقل 40 تابلو بزرگ میشد در عرض یک روز کشید وانرا در کنار درمانگاه اوز در پیاده رو ان به نمایش عمومی درامد .سرعت و خلاقیت و معنا دار بودن کارهای او هر مخاطب و بیننده ای را به اثارش جذب میکرد . چند سالی اوز بود وبعد که رفت تهران مجال وفضای بیشتری پیدا کرد تا با نشریات مطرحی همچون گل اقا فعالیت کند . کارهای بزرگی انجام داد وفکرهای بزرک دیگرینیز در سر داشت . جایش واقعا خالیست و افسوس ما باقی . فقط میتوانم بگویم  رفتی و رفتن تو اتش نهاد بر دلشعری اقای سعید ضیایی در باره این اتفاق ناگوار ارسال کرده اند که قسمتی از اندوه همگانی ما را بازتابدر ادامه شرحی از زندگینامه پربارش و چند نمونه از کاریکاتورهایش ملاحظه خواهید کرد روزنامه اعتماد 1390 /محمد رفیع ضیایی درسال ۱۳۲۷ در شهر اِوز از توابع فارس به دنیا آمد. او از معدود کسانی است که علاوه بر کار عملی، به کار تئوری نیز دلمشغولی دارد. دلمشغولی اش هم حد و اندازه نمی‌شناسد: از نخستین کاریکاتورهایی که در ایران چاپ شده‌اند تا چاپ صدها مقاله تخصصی درباره کاریکاتور در ایران و جهان. شاید به جرات بتوان گفت پرکارترین کارتونیست در حوزه تئوری کارتون و کاریکاتور، محمد رفیع ضیایی است. او بیش از ۳۰ سال فعالیت مستمر مطبوعاتی دارد و علاوه بر آثار بی شماری که چاپ کرده، یک کارتونیست بسیار خوش قریحه را به جامعه کارتونیست‌ها اضافه کرده. لاله ضیایی را می‌گویم که همزمان با پدرش و پا به پای او در مطبوعات کار می‌کند. فعالیت‌های او به ترتیب شامل موارد زیر است: مجله هزارقصه، کارتون برای کودکان، عضو هیئت تحریریه مجله فکاهی و طنز فکاهیون، عضو هیئت تحریریه و معاون سردبیر در مج, ...ادامه مطلب

  • محمدعلی اینانلو در گذشت/ مرگِ یک طبیعت‌گرد بعد از 68 سال لذتِ زندگی

  •   محمدعلی اینانلو در گذشت/ مرگِ یک طبیعت‌گرد بعد از 68 سال لذتِ زندگی محمدعلی اینانلو، کارشناس مطرح محیط زیست و ورزش، صبح امروز (12 دی ماه) در بیمارستان آتیه تهران دار فانی را وداع گفت. به گزارش ایلنا؛ محمدعلی اینانلو در شهریور امسال براثر یک ضایعه مغزی در بیمارستان بستری شده بود. او مدتی تحت درمان بود. با بهبود حالش توانسته بود برنامه‌های تلویزیونی هم اجرا کند. مرحوم اینانلو اما از چند روز پیش دوباره در بیمارستان بستری شد. او صبح امروز دار فانی را وداع گفت. محمدعلی اینانلو در دوم فروردین ماه, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها